سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس دانش را بجوید، [کوشش او [کفّاره گذشته اش باشد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
نوری از بهشت
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  •                                                          بسمه تعالی

    به مورچه ای گفتند در باره کوهی که در آن زندگی می کنی بگو  وقتی حرفهایش را گوش دادند فهمیدند فقط  درباره اطراف لانه اش توضیح داده است . خوب بی چاره تقصیری ندارد عمق دیدش همین قدر بوده.من هم اگر درباره بزرگی چیزی بگویم یا درباره چیزی اظهار نظر کنم  همین طوره پس لطفاً ایراد نگیرید که کمتر از شأن ایشان سخن گفته ام یا اینکه نظرم خیلی سطحی است .

                    

                     برگ سبزیست تحفه درویش

                                                                چه کند بینوا ندارد بیش

     

    کلاس سوم یا چهارم ابتدائی بودم پدرم گفت امروز مهمان داریم زیراندازی در حیاط انداختیم وسفره را پهن کردیم مهمانها آمدند .سر سفره  تمام حواسم به نوک اسلحه کمری محافظ  مهمانمان بود که از زیر  لباسش معلوم بود و زمین را نشانه رفته بود با خودم فکر می کردم اگر اتفاقی شلیک شود آیا زمین سوراخ می شود یا تیر کمانه می کند؟ بعد از شام  مهمان محترم با مهربانی دو معما پرسید یکی از من و یکی از پسر خاله ام هیچکدام از ما  درست جواب ندادیم .

    آن شب گذشت نه  سالها گذشت در حال سپری کردن کلاس سوم دبیرستان بودم که سوالی درباره وجود خدا به ذهنم رسیده بود همان سیمای جذاب ،همان روحانی مسن که آن شب  مهمان ما بود را در کوچه دیدم بی اختیار جلو رفتم و از او سوال کردم و لیخندی زد وبعد  جوابی منطقی داد .و این شروع رابطه ما بود .

    الان که سی ساله ام  از خودم می پرسم چطور شد آن موقع  به خودم جرأت دادم  در حضور آیةاللهی  هفتاد سال در وجود خدا اظهار شک کنم  ازکجا می دانستم که عصبانی نمی شود یا سوال پیش پا افتاده ام را جدی می گیرد؟

    حالا می فهمم همان معمای بچه گانه وسیله ای بود برای باز کردن سر صحبت و راه ارتباط  و کاشتن بذر محبت در  دل من تا در آینده احساس غریبی نکنم و در موقع لزوم ارتباط برقرار کنم .

              خوب اگر این قدر دوراندیش نبود که نمی توانست استاد اخلاق باشد.

    به قدری سوال و جواب بین ما زیاد شده بود که تغریبا هر روز از مسجد (حاج اسماعیل خاکفرج قم)تا منزل ایشان را همراهی می کردم .یکبار وقتی به خانه ایشان رسیدیم کتابی به نام اثبات وجود خدا نوشته آیت الله مکارم شیرازی به من هدیه دادند که بخشی از پرسشهایم را پاسخ داد مثلا مفهوم مکان و زمان را از آن کتاب یاد گرفتم .

    روزی به ایشان گفتم اینکه هر روز دنبال شما  راه می افتم ناراحت نمی شوید فرمودند من که مالک کوچه نیستم که شما را نهی کنم .

    من هم روز به روز کنجکاوی بیشتری می کردم چون افق جدیدی  جلوی چشمم باز شده بود .

    یکی از مزایای حاج آقا این بود که همیشه خودش را در دسترس مردم قرار می داد و ارتباط برقرار می کرد در حالی که به راحتی می توانست با یک تلفن ماشین شخصی و محافظ داشته باشد .اگر اشاره می کرد نانوائی نان را در خانه تحویل می داد ولی پیرمرد هفتاد ساله خودش صف می ایستاد و نان می گرفت اگر چیزی می خرید دیگران می خواستند در حملش کمک کنند به شوخی می فرمود آدم عاقل که چیز خوردنی را دست کسی نمی دهد.رفتارش طوری بود که در نانوائی یا در صف نماز یا در مجالس ختم اگر کسی او را نمی شناخت فکر می کرد او هم یک  فرد معمولی است مثل بقیه نه نویسنده کتاب نه استاد اخلاق حوزه  نه مراد و محل رجوع متدینین و نه حلال مشکلات مردم و نه ... ونه ...ونه ...

    در مجالس ختم که معمولا روحانی را تعارف می کنند و با اصرار در بالای مجلس جای می دهند او در اولین جای خالی می نشست به اصرار دیگران توجه نمی کرد کم کم مردم هم عادت کرده بودند و اصرار نمی کردند.درصف نماز هم همین طور بود خیلی راحت به کسانی که از ایشان به مراتب پائین تر بودند اقتداء می کردند .

    من تا حالا در محله شش متری شهداء  کسی از متدینین را ندیدم که جز ذکر خیر چیز دیگری از ایشان بگوید.

    چشم باز کردم دیدم دو سال گذشته و من سر دو راهی حوزه و دانشگاه هستم البته قبل از آشنائی با حاج آقا فقط به دانشگاه فکر می کردم حتی وقتی پدرم پرسید که دوست داری  روحانی شوی یا نه؟ قاطعانه  گفتم نه .ولی در اثر معاشرت با حاج آقا به حوزه هم فکر می کردم .

    تصمیم گرفتم با حاج آقا مشورت کنم ولی پیش داوری من این بود که می فرماید بیا حوزه تا سعادتمند شوی .ولی ایشان فرمودند:)) هر جا که باشی اگر برای خدا کار کنی اهل بهشتی. کشور هم به روحانی هم به مهندس و هم دکتر نیاز دارد ببین استعدادت و علاقه ات با کدام بیشتر سازگارتر است)).بعدها بارها این جمله را از ایشان در جواب به جوانهای متحیر بین حوزه و دانشگاه شنیدم .

    و من راه حوزه را انتخاب کردم شاید در ضمیر ناخودآگاهم فکر می کردم حوزه بروم  روزی من هم مثل حاج آقا می شوم ولی نمی دانستم عشق اول می نماید آسان ولی بعد می افتد مشکلها چون این شعر را بلد نبودم

    الا یا ایها الساقی ادر کاسا فناولها        که عشق اول نمود آسان ولی افتاده مشکلها

    روز امتحان ورود به حوزه که رسید کارت ورود به جلسه را برداشتم و به راه افتادم ولی وقتی به جلسه رسیدم متوجه شدم که کارتم را گم کردم خیلی اصرار کردم ولی  اجازه ورود ندادند دست از پا درازتر برگشتم.

    برای اینکه از درس عقب نیافتم در جامعه علمیه امیرالمومنین (خیابان شهید رجائی تهران) ثبت نام کردم و سال اول حوزه را آنجا خواندم هر دو هفته یکبار برای دیدن والدینم به قم برمی گشتم و یکی از برنامه های حتمی من این بود که به محضر حاج آقا بروم تا از نور چهره و تجربیات ایشان استفاده کنم.

    یکی از چیزهائی که در درس اخلاق به همه طلبه ها  توصیه می فرمودند این بود که :

    1)گناه نکنید گناه آدم را بی چاره می کند و توفیق را از بین می برد .

    2)واجبات را ترک نکنید .

    3)در خوابیدن و غذا خوردن متعادل باشید تا الان وآینده سالم باشید وقتی پیر شدید به جای تبلیغ وقتتان در بستر بیماری تلف نشود.

    4)خوب درس بخوانید تا آینده پاسخگوی مردم باشید .

    بعد می فرمود اگر این کارها را رعایت کردید من تضمین می کنم طلبه موفقی بشوید

    اگر با تقو ی باشید خدا حالات معنوی هم می دهد روزی طالب علمی که  با تقوی    با شد تضمین شده است نگران روزی نباشید.نکند با کم خوابی و کم خوردن خودت را مریض کنی بعد از تحصیل علم و خدمت به مردم محروم کنی مخصوصا وقتی پیر شدی که وقت اصلی برای اثر بخشی یک طلبه است.

     



    مرتضی عباسی ::: پنج شنبه 86/11/18::: ساعت 2:35 عصر
    یادگاری های روی دیوار کلبه من :


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    مخالفت صحابه با مکتوب شدن وصیت پیامبر 1
    مخالفت صحابه با مکتوب شدن وصیت پیامبر 2
    یک توطئه
    وحدت شیعه وسنی
    آیت الله احمدی میانجی

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 8
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدید :6510

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    نوری از بهشت
    مرتضی عباسی
    نگاه نکن گوینده کیست ببین چه می گوید

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    نوری از بهشت

    >>لینک دوستان<<

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<